سوتی

ساخت وبلاگ
فکرم درگیرِ همچنان رفتم سوپر مارکت و مثل عادت همیشه گفتم سلام اقا،یهو دیدم دوتا خانم تو مغازن و هیچ اقایی هم نیست،خانم مشتری که فهمید سوتی دادم نگام میکرد و لبخند میزد منم دیدم اوضاع خرابه سریع اوضاع جمع و جور کردم و زدم بیرون 
نوشته شده توسط l3al3ak  | لینک ثابت |
شکرخدا...
ما را در سایت شکرخدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : babak2011 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 14:05