یادمه با یکی از بچه های فامیل رفته بودم سوپر مارکت براش چیزی بخرم، یه زن مرد جون هم اونجا بودن و خیلی هوای همو داشتن،ظاهرا اوایل ازدواجشون بود. هیچی رفتم تو فکر زندگی شیرینشون، امدم بیرون تو حال خودم نبودم یه آهی کشیدم و گفتم خوشبحالشون، بعد پسر فامیلمون گفت خوشبحال کی؟ هیچی دیگه اینقدر چرت و پرت تحویلش دادم فکر کنم منظورم رو فهمید+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 8:9 توسط l3al3ak | Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب